بخشیدن یک هنر است
يک روز دو دوست با هم و با پاي پياده از جاده اي در بيابان عبور مي کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعي با هم اختلاف پيدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتي که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان يکي از دو دوست به صورت دوست ديگرش سيلي محکمي زد .بعد از اين ماجرا آن دوستي که سيلي خورده بود بر روي شنهاي بيابان نوشت:
امروز بهترين دوستم به من سيلي زد.
سپس به راه خود ادامه دادند تا به يک آبادي رسيدند.چون خيلي خسته بودندتصميم گرفتند که همانجا مدتي در کنار برکه به استراحت بپردازند.
ناگهان پاي آن دوستي که سيلي خورده بود لغزيد و به برکه افتاد.
کم کم او داشت غرق مي شد که دوستش دستش را گرفت و او را نجات داد .بعد از اين ماجرا او بر روي صخره اي که در کنار برکه بود اين جمله را حک کرد:
امروز بهترين دوستم مرا از مرگ نجات داد.
بعد از آن ماجرا دوستش پرسيد اين چه کاري بود که تو کردي ؟
وقتي سيلي خوردي روي شنها آن جمله را نوشتي و الان اين جمله را روي سنگ حک کردي ؟
دوستش جواب داد وقتي دلمان از کسي آزرده مي شود بايد آن را روي شنها بنويسيم تا بادهاي بخشش آن را با خود ببرد. ولي وقتي کسي به ما خوبي مي کند بايد آن را روي سنگ حک کنيم تا هيچ بادي نتواند آنرا به فراموشي بسپارد.
من مسافرم
جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد .
جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟
زاهد گفت: مال تو کجاست؟
جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم .
زاهد گفت: من هم .
قضاوت
در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد.دوستان ملانصرالدین گفتند :
ملانصرالدین اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی ، در آن تپه بمانی ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی .
ملانصرالدین قبول کرد,شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت :
: من برنده… شدم و باید به من سور دهید.گفتند
: ملا نصرالدین از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت
نه ,فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند :
. همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی
: ملا قبول کردو گفت
: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.دوستان یکی یکی آمدند,اما نشانی از ناهار نبود گفتند ملانصرالدین ,انگار نهاری در کار نیست.ملا گفت :
چرا ولی هنوز آماده نشده,دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.ملا گفت:آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشبزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید.دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده گفتند :
ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند .ملانصرالدین گقت :
چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود .
. نکته : با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری می شوید
طرز فكر
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .
دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند .
جواب دندان شکن
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و … محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت :
شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید .
دو قطره آب
دو قطره آب كه به هم نزديك شوند ، تشكيل يك قطره بزرگتر ميدهند .
اما دوتكه سنگ هيچگاه با هم يكی نمی شوند .
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشيم ، فهم ديگران برايمان مشكل تر و در نتيجه امکان بزرگتر شدنمان نيز كاهش می یابد .
آب در عين نرمی و لطافت در مقايسه با سنگ به مراتب سر سخت تر و در رسيدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است سنگ ، پشت اولين مانع جدی می ايستد .
اما آب راه خود را به سمت دريا می يابد .
در زندگی معنای واقعی سرسختی ، استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت بايد جستجو كرد گاهی لازم است كوتاه بيايی .
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت .
اما می توان چشمان را بست و عبور کرد گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری .
گاهی نگاهت را به سمت ديگر بدوز که نبینی ولی با آگاهی و شناخت و آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت .
سلام
این دیدگاه جنبه تستی دارد